برای هومان

Friday, February 24, 2006

يه دوست خوب

يه دوست خوب اومده. يه دوست خوب که هميشه با خودش قهوه و شکلات مياره، با يه عالمه حس های خوب و انرژی های مثبت. خنکای عصر که می شه و در بالکن رو باز ميذاريم و با حميد کنارش می شينيم و قهوه می خوريم و موسيقی گوش می ديم و دوست خوب با انگشتاش روی دسته ی مبل ضرب می گيره، انگار زمان ثابت می مونه که از اين فضای عجيب تا می تونه لذت ببره و ما هم حس اين لحظه ها رو بيشتر و عميق تر توی وجودمون ثبت کنيم

5 Comments:

  • ye doost e khoob ,mesle ye chaaye bad az zohr mimooneh ke tamam e khastegie ro ba ye jomle az tan e adam biroon mikoneh,khosh halam ke ye doos te khoob va ye hamsar e khaily khoob dari:)

    By Blogger Tarkhoon, at 2/27/06, 9:54 PM  

  • Nazi joonam,
    bayad begam ke man "dooste khoob" kam nadaram. yani kam doost daram, ama hamashoon khooban. va hamashoon be jaye khod mesle hamoon chaye bad az zohr mimoonan ke to gofti. Commente to ham inja mesle ye livan sharbate bidmeshke khonake ke baes mishe adam ba ye shadie aroome khoobi bekhabe.
    manam khoshhalam ke doostaye khoobi daram :)

    By Blogger Maryam, at 2/27/06, 11:45 PM  

  • salam,khoshhalam ke in dost ba man ham doste!;) kolly delam vasash tang shode bod,valy baed az inke omad na mazei chai midad na mazei bidmeshk,bishtar shabihe ie ajale vase residane be ie tanbali bahal va gonde! ast,

    By Anonymous Anonymous, at 2/28/06, 12:00 AM  

  • نگویید کشورم برای ما چه کرده.... بگویید ما برای کشورمان چه کرده ایم؟

    By Anonymous Anonymous, at 4/3/06, 4:44 AM  

  • گنه کردم گناهي پر ز لذت
    کنار پيکري لرزانُ مدهوش
    خداوندا چه ميدانم چه کردم
    در آن خلوتگه تاريک و خاموش

    در آن خلوتگه تاريک و خاموش
    نگه کردم بچشم پر ز رازش
    دلم بي تابانه لرزيد
    ز خواهش هاي چشم پُر نيازش

    در آن خلوتگه تاريک و خاموش
    پريشان در کنار او نشستم
    لبش بر روي لبهايم هوس ريخت
    ز اندوه دل ديوانه رستم

    فرو خواندم بگوشش قصه عشق
    ترا ميخاهم اي جانانه ي من
    ترا ميخواهم اي آغوش جان بخش
    ترا، اي عاشق ديوان ي من

    هوس در ديدگانش شعله افروخت
    شراب سرخ در پيمانه رقصيد
    تن من در ميان بستر نرم
    بروي سينه اش مستانه لرزيد

    گنه کردم گناهي پر ز لذت
    در آغوشي که گرم و آتشين بود
    گنه کردم ميان بازواني
    که داغ و کينه جوي و آهنين بود
    www.roodi.mihanblog.com

    By Anonymous Anonymous, at 4/3/06, 4:47 AM  

Post a Comment

<< Home