برای هومان

Saturday, November 19, 2005

توريست آمريكايي و ماهي گير مكزيكي

توريستي آمريكايي كنار اسكله ي كوچك روستايي در مكزيك ايستاده بود. همان موقع قايق كوچكي كه در آن فقط يك ماهي گير بود پهلو گرفت. درون قايق چند ماهي بزرگ تن بود. توريست ماهي گير را به خاطر ماهي هاي بزرگي كه گرفته بود تشويق كرد و پرسيد چقدر طول كشيد تا آنها را به دام بيندازد.
ماهي گير مكزيكي پاسخ داد: " زياد طول نكشيد. " توريست سوال كرد: " چرا بيشتر نموندي تا ماهي هاي زيادتري صيد كني؟ "
ماهي گير گفت: " همين قدر هم براي برطرف كردن نياز هاي خانواده ام زياده. " توريست پرسيد: " با وقت باقي مانده ات چه مي كني؟ " ماهي گير جواب داد: " دير مي خوابم. كمي ماهي مي گيرم. با بچه هايم بازي مي كنم. چرتي مي زنم. هر روز عصر قدم زنان در روستا گردش مي كنم. با دوستانم نوشيدني مي نوشم و گيتار مي زنم. سرم شلوغه و زندگي پركاري دارم. "
توريست پوزخند زد: " من مي تونم بهت كمك كنم. بايد وقت بيشتري براي ماهي گيري صرف كني. با پول بيشتري كه به دست مياد قايق بزرگ تري بخري. با درآمد بيشتر مي توني چند تا قايق ديگه هم بخري. كم كم يه عالمه قايق ماهي گيري خواهي داشت. به جاي اينكه ماهي ها رو به واسطه بفروشي مي توني مستقيما به خود كارخانه ها بفروشي. بعد از مدتي مي توني كارخانه ي كنسرو سازي خودت رو افتتاح كني. تهيه و توليد و پخش رو خودت اداره كني. مي توني اين روستاي ساحلي و كوچك رو كه به جز ماهي چيز ديگه اي نداره ترك كني و به مكزيكوسيتي بري. بعد مي توني بري لس آنجلس و بعد نيويورك. اونجا مي توني كسب و كار پر درآمدت رو ادامه بدي. " ماهي گير پرسيد: " ولي تمام اينها كه گفتي چقدر طول مي كشه؟ " توريست جواب داد: " پانزده تا بيست سال. "
ماهي گير پرسيد: " خب بعدش چي مي شه؟ " توريست خنديد و گفت: " بعدش ديگه دوران خوشي فرا مي رسه. به موقع سهام كارخانه ات رو مي فروشي به مردم و بسيار پولدار مي شي. ميليون ها ميليون پول گيرت مياد. " ماهي گير گفت: " ميليون ها ميليون؟ خب بعدش چي؟ "
توريست آمريكايي گفت: " بعدش بازنشسته مي شي. به يك روستاي كوچك ساحلي مي ري. اونجا مي توني دير بخوابي. كمي ماهي بگيري. با فرزندانت بازي كني. چرت بزني. عصرها قدم زنان در روستا گردش كني. با دوستانت نوشيدني بنوشي و گيتار بزني. "
" چوانگ زو ، ترجمه ي بنفشه رافع "

3 Comments:

  • Maryam jan,
    this is what I am learning here in Switzerland. I wished I had come here a little earlier. I am now after being in North America for many years, learning that life is about enjoying myself, spending time with family and friends and going on trip to encounter with different culturs.
    unfortunately, in Iran I was also stepping into wrong direction! becasue of my internal problems. this is a interesting story. thanks

    By Blogger Alireza, at 11/20/05, 12:06 AM  

  • BUT... JUST A MOMENT! Is it really just a waste of time to pursue the second kind of lifestyle?
    Doesn't it make him/her please himself when he looks back to what he has made during his life? To see thousands of people for whom he provided job, life, and happiness! suppose both of these guys used to spend 0.5% of their income in charity. Which one had more contribution?

    By Anonymous Anonymous, at 11/20/05, 10:21 AM  

  • Dear Name, i don't say that it's a waste of time, but think a moment... after 20 years there is no child to play with, there is no young wife to enjoy the life with, there is no interest to walk or play guitar. The point is anything has its special time. We should know our priorities and remain commited to them. But i respect your point of view, too.

    By Blogger Maryam, at 11/21/05, 7:28 PM  

Post a Comment

<< Home