برای هومان

Sunday, April 22, 2007

به بهانه ی طرح مبارزه با بدحجابی

وحشيانه می رقصه.

نفس نفس می زنه و می رقصه.

بازوی لختش که می خوره به پشت پيرهن خيس پسر مست کنار دستش، چندشش می شه و می رقصه.

پاشنه های بلند کفشش رو محکم می کوبه زمين و می رقصه.

عرق از نوک دماغش می چکه روی کف سنگی و می رقصه.

پوست مرطوبش داغ و زنده با ضربات رقص می لرزه و می رقصه.

تاپ تاپ قلبش تيک تيک ساعت رو دنبال می کنه و می رقصه.

چشمای بی تابش روی عقربه ی بزرگ ساعت ثابت می مونه، دندوناشو رو هم فشار می ده و ديگه نمی رقصه.

بغضش رو قورت می ده و دستمال رو محکم می کشه روی لباش.

دامن قرمز رو توی کيفش فشار می ده و روسری بزرگ سياه رو سفت گره می زنه.

با کفشای راحتيش که از گوشه ی ديوار می گذره و در رو پشت سرش می بنده، وحشيانه می رقصه.

خودش نه، دختر دامن قرمز.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home