به بهانه ی طرح مبارزه با بدحجابی
وحشيانه می رقصه.
نفس نفس می زنه و می رقصه.
بازوی لختش که می خوره به پشت پيرهن خيس پسر مست کنار دستش، چندشش می شه و می رقصه.
پاشنه های بلند کفشش رو محکم می کوبه زمين و می رقصه.
عرق از نوک دماغش می چکه روی کف سنگی و می رقصه.
پوست مرطوبش داغ و زنده با ضربات رقص می لرزه و می رقصه.
تاپ تاپ قلبش تيک تيک ساعت رو دنبال می کنه و می رقصه.
چشمای بی تابش روی عقربه ی بزرگ ساعت ثابت می مونه، دندوناشو رو هم فشار می ده و ديگه نمی رقصه.
بغضش رو قورت می ده و دستمال رو محکم می کشه روی لباش.
دامن قرمز رو توی کيفش فشار می ده و روسری بزرگ سياه رو سفت گره می زنه.
با کفشای راحتيش که از گوشه ی ديوار می گذره و در رو پشت سرش می بنده، وحشيانه می رقصه.
خودش نه، دختر دامن قرمز.